✅ بیا تا حسن(ع) را تحویلت بدهیم!
▪️ استاد شهید آیتالله سید محمدباقر صدر:
سپاه امام حسنعلیهالسلام در مسکن به سر میبُرد و بهتدریج نیروهای جنگجو را از دست می داد؛ آنچنان که شمار گریختگان از اقامتگاه سپاه #امام_حسن_علیه_السلام به هشتهزار تن از دوازدههزار رسید. در این هنگام امام حسنعلیهالسلام در مدائن بود و خبرها به ایشان میرسید. این اخبار بر سپاه ایشان در مدائن بازتاب مییافت؛ امروز صدتن گریختهاند، پانصدنفر گریختهاند، دوهزار تن گریختهاند، سههزارتن گریختهاند، تا آن جا که شمار فراریان به هشتهزار رسید.
معاویه در آن لحظات بحرانی وخیم سه تن از یارانش را ـ که یکی از آنها مغیرةبنشعبه بود ـ با نامهای سوی امام حسنعلیهالسلام فرستاد. در آن نامه چه بود؟
در آن نامه مجموع نوشتههایی بود که از یاران امام حسنعلیهالسلام در کوفه به معاویه رسیده بود. این نوشتهها به معاویه میگفتند: بیا، ما گوش به فرمان و در خدمت توییم و حسن را تسلیم میکنیم و دستش را در دست تو میگذاریم.
معاویه این نوشته ها را برای امام حسنعلیهالسلام فرستاد تا ایشان خود آنها را بخواند. او با این کار کوشید تصمیم امام را در پیگیری خطِ مبارزه و پیگیری جهاد و کارزار بشکند.
آن سه تن پس از این که کوشیدند نظر سپاهیان را به خود جلب کنند، نزد امام حسنعلیهالسلام رسیدند. طبیعتاً آنان هیئت مذاکرهای بودند که از سوی معاویه نزد امام حسنعلیهالسلام میآمدند. این هیئت بازتاب خواهد داشت و چشمها به نتایج گفتوگوی این هیئت با امام دوخته خواهد شد. آنان نزد امام حسنعلیهالسلام آمدند و نوشتههای یاران خیانتکار ایشان را، به ایشان دادند.
امام پس از این که تمام نوشتهها را خواند، هیچ سخنی به عنوان حرف آخر درباره موضوع نگفت و رو سوی آن سه تن کرد و آنان را پند داد. ایشان فقط آنان را پند داد و سپس سکوت کرد. ایشان سکوت کرد زیرا میخواست برای آخرین بار پایگاه مردمیاش را بیازماید تا ببیند آیا در این پایگاه مردمی برای پیگیری کارزار به هر قیمتی که باشد، قدرتی بر جا مانده است؟
آن سه تن از پیش امام بیرون آمدند و کوشیدند به امام حسنعلیهالسلام دروغ ببندند. آنان بین سپاهیان پخش شدند و فریاد زدند که خداوند فرجی برای این امت حاصل کرد و پسر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله از ریخته شدن خونها جلوگیری کرد، چون ایشان صلح را پذیرفت.
طبیعتاً این اخبار دروغ در تخدیر اذهان و بازداشتن عزمها و همتها و گستراندن دامنه شکی که گفتیم، اثر بزرگی داشت.
سپس امام بیرون آمد و ایستاد و در خطابهای فرمود ـ نقل به مضمون ـ: معاویه ما را به چیزی فرا میخوانَد که نه خیر ما در آن است و نه خیر شما؛ چه میکنید؟ آنان که میدانستند چیزی که نه خیر امام در آن است و نه خیر مردم چیست، همگی یک صدا فریاد برآوردند: صلح، صلح!
این لحظه، لحظهای بود که امام حسنعلیهالسلام احساس کرد دیگر بقای تجربه اسلامی و علوی امری نشدنی و ناممکن شده و کنارهگیری ایشان از کارزار به خاطر خود اسلام امری بایسته شده است؛ چراکه این تجربه با چنین شکی نمیتواند باقی بماند. پس باید این #شک را از میان بُرد و سپس تجربه را از سر گرفت. این شک بغرنج و بیدرمان ممکن نبود از میان رود جز این که امام علیعلیهالسلام و خط او [که امام حسنعلیهالسلام نماینده آن بود] کناره بگیرد تا برنامه و اهداف معاویه رخ بنماید.
دیدگاه های کاربران : (0)